استادی. مهارت. چالاکی: به چابکدستی و استادکاری کنی در کار این قصر استواری. نظامی (خسرو و شیرین). از حکم تقدیر مقدران آسمانی و چابکدستی مهندسان لامکانی. (ترجمه محاسن اصفهان ص 57). حقایق خرده کاری و چابکدستی بتقدیم رسانیده. (ترجمه محاسن اصفهان ص 63)
استادی. مهارت. چالاکی: به چابکدستی و استادکاری کنی در کار این قصر استواری. نظامی (خسرو و شیرین). از حکم تقدیر مقدران آسمانی و چابکدستی مهندسان لامکانی. (ترجمه محاسن اصفهان ص 57). حقایق خرده کاری و چابکدستی بتقدیم رسانیده. (ترجمه محاسن اصفهان ص 63)
تیزدست. ماهر. جلدکار. باوقوف. شتابکار: رجل دمشق الیدین، مرد شتابکار چابکدست. مدره، چرب زبان و چابک دست وقت خصومت و کارزار. (منتهی الارب) : از روی تو نسختی به چین بردستند آنجا که دو صد بتگر چابکدستند در پیش مثال روی تو بنشستند انگشت گزیدند و قلم بشکستند. ؟ (از تفسیر ابوالفتوح سورۀ آل عمران). نقاش چابکدست از قلم صورتها انگیزد. (کلیله و دمنه). اگر کسی خواهد که مثل آن آینه انشا کند و صد هزار بار هزار دینار بر آن خرج شود در مدت دویست سال بر دست استادان چابکدست به اتمام نرسد. (ترجمه تاریخ یمینی). گر چه کاتب نبوده چابکدست پندگوینده را عیاری هست. نظامی (هفت پیکر). ، ظریف. (ناظم الاطباء). رجوع به چربدست شود
تیزدست. ماهر. جلدکار. باوقوف. شتابکار: رجل دمشق الیدین، مرد شتابکار چابکدست. مدره، چرب زبان و چابک دست وقت خصومت و کارزار. (منتهی الارب) : از روی تو نسختی به چین بردستند آنجا که دو صد بتگر چابکدستند در پیش مثال روی تو بنشستند انگشت گزیدند و قلم بشکستند. ؟ (از تفسیر ابوالفتوح سورۀ آل عمران). نقاش چابکدست از قلم صورتها انگیزد. (کلیله و دمنه). اگر کسی خواهد که مثل آن آینه انشا کند و صد هزار بار هزار دینار بر آن خرج شود در مدت دویست سال بر دست استادان چابکدست به اتمام نرسد. (ترجمه تاریخ یمینی). گر چه کاتب نبوده چابکدست پندگوینده را عیاری هست. نظامی (هفت پیکر). ، ظریف. (ناظم الاطباء). رجوع به چربدست شود